جدول جو
جدول جو

معنی گل انگیختن - جستجوی لغت در جدول جو

گل انگیختن
(سَ بُ رَ تَ)
ایجاد کردن گل. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گرد انگیختن
تصویر گرد انگیختن
گرد و خاک برپا کردن به سبب حرکت تند و شدید، گرد و غبار بر هوا کردن
فرهنگ فارسی عمید
(اِ)
مضطرب. پریشان، مشتاق:
به خون ریختن شد دل انگیخته
ز خون چنان بیگنه ریخته.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ گُ شُ دَ)
عبارت از برتافتن زر یا کاشتن، چنانکه دانه را می کارند به امید خوشه. (آنندراج). زر پاشاندن. بخشیدن زر:
فروماند مرد از زر انگیختن
وز آن یک درم درصد آمیختن.
نظامی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(خُ سَ گَ دی دَ)
فتنه برپا کردن. فساد برانگیختن
لغت نامه دهخدا
(سَ بُ تَ)
گل انداختن صورت و روی، سرخ شدن روی از نشاط جوانی و شادابی یا در حالت تب یا خجلت. پیدا شدن سرخی در روی در اثر تب و یا حرارت بیرونی یا خجلت. سرخ شدن گونه به طبع بعلت شرم یا بیماری. و رجوع به گل افکندن شود، گل دوختن یا گل نقش کردن در روی کاغذ یا پارچه
لغت نامه دهخدا
(زَ کُ شُ دَ)
گرد بر هوا افشاندن در اثر حرکت تند وسریع. گرد کردن. اهباء. اغبار. (تاج المصادر بیهقی) ، مجازاً کاری انجام دادن:
آهی کن و از جای بجه گرد برانگیز
کخ کخ کن و برگرد و بدربر پس ایزار.
حقیقی صوفی.
، مجازاً به معنی حمله بردن. پیکار کردن:
دین پرور اعداشکن
روزی ده و دشمن شکن
چون شیر ایزد بوالحسن
در روز گردانگیختن.
ناصرخسرو (دیوان چ دانشگاه ص 550)
لغت نامه دهخدا
کرد بر هوا افشاندن بسبب حرکت سریع گرد کردن، کاری انجام دادن: آ هی کن و از جای بجه گرد برانگیز کخ کخ کن و برگرد و بدربرتن ایزار. (حقیقی صوفی)، حمله بردن پیکار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
گل دوختن نقش گل را بر روی کاغذ یا پارچه انداختن، یا گل انداختن صورت (روی لپ)، سرخ شدن صورت بر اثر جوانی و شادابی یا تب یا شرم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گل انداختن
تصویر گل انداختن
((~. اَ تَ))
سرخ شدن، برافروخته شدن، گرم شدن (گفتگو)، نقش انداختن
فرهنگ فارسی معین